اولین عید
گل پسر مامان سلامممممممم جیگر طلا ی مامانی عیدت مباررررررررررررک عسل مامانی دیروز خیلی کارداشتم آخه شب عید بود و قرار بودواسه شب برا بابابزرگ اینا مهمون بیاد بخاطر همین صبح بعداز اینکه از خواب بیدار شدی بردمت حموم تاحسابی خوشگل وخوشتیپ بشی بعداز حمام کردن خیلی ارام خوابیدی منم از ترس اینکه خدای نکرده سردت بشه حسابی پوشوندمت اخه دیروز یه خورده سرد بود ماشاا... تا ظهری خوابیدی ونزدیکی های عصر رفتیم بالا خونه بابابزرگ خلاصه بعداز شام مهمونامون اومدن بعداز رفتن مهمونا رفتیم خونه خانوم جون اخه حاجی جون بعداز افطار حالش بد شد نتونست بیاد به هر حال وقتی رفتیم خونه ای خانوم جون همه ای دایی هات اونجا بود ن که بعداز کلی خندیدن و عکس انداختن ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
17:07