شکستن اولین اسباب بازی
سلام لیموشیرینم (به خاطر اینکه لپهای نازت بوی لیموشیرین میده) چند روز پیش رفته بودیم خونه ای خانوم جون اینا؛من هم طبق معمول چند تا از اسباب بازی هات(جغجغه هات) روبرده بودم که اونجا بازی کنی ؛شما هم عادت داری که موقع بازی هرچی که دستت هست رو از روی خوشحالی به زمین بکوبی که حاجی فیروزت رو هم این مدلی شکستی فدای سرت عزیزم ماشاا... گل پسرم قوی دیگه وقتی که سالم بود اینهم از حال و روز الانش عاشقتمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
0:33
تولد 7 ماهگی
سلام پسرک نازم تولد ماهگیت مبارک ببخشید که انقدر دیر اومدم تا تولدت رو تبریک بگم آخه قشنگم هم امتحاناتم شروع شده هم یه چندروزی اینترنتمون قطع بود وهم هردومون سرما خوردیم که باعث شده کمتر بیام و وبت رو آپ کنم ماشاا... تو این ماه شیرین کاری های زیادی داشتی ولی همچنان پاهات رو زمین نمیذاری اگر هم بزا...
نویسنده :
بابایی و مامانی
1:28
التماس دعا
امشب شب اربعین مصباح هداست/ دل یاد حسین بن علی شیر خداست پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت/ امشب شب یاد عشقیاء و شهداست ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
0:43
اولین خرابکاری
شکلاتم سلام امروز صبح مامانی داشت کتاب میخوند و شما هم چون تازه چرخیدن رو یاد گرفتی داشتی عرض خونه رو میچرخیدی که به پشتی برخوردی و دیگه نمی تونستی بچرخی (آخه حالا فقط به طرف راست بلدی بچرخی) انقدر دست وپاهات رو به پشتی زدی که پشتی افتاد روت من هم بجای اینکه اول کمکت کنه رفتم دوربین رو اوردم تااز اولین شلوغ کاریت عکس بندازم البته شما هم از کارت خیلی خوشت اومده بود چون باز بعداز چنددقیقه کارت رو تکرار کردی ومامانی خوشحال از این شیرین کاریهای که میکنی خیلیییییییییییییییی دووووووووووووووووووووووووووست دارممممممممممم قربون اون تعجبت ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
21:10
اولین شب یلدا
ناز پسرم سلام امشب اولین شب یلدای تو که باهم دیگه جشن گرفتیم که البته با ماه محرم مصادف شده بود امروز بعداز ظهر هم با مامان جون یه سررفتیم خونه ای خاله اش از اونجا هم رفتیم خونه مامانش یعنی مامان بزر گ بابای تا امشب رو دورهم باشم که حسابی خسته شدیم بخاطر اینکه بچه ها حسابی شلوغ کردن توهم آخرهاش خسته شده بودی الانم تو خونه ایم وجنابعالی داری بهانه میگیری قربون پسر گلم بشم شب یلدات مبارک عزیزم ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
1:43
اولین کتاب
یکی یه دونم امروز عصری با باباجون رفتیم کتابخونه تا واسه ای مامانی جزوه بخریم که منم ازفرصت استفاده کردم ویه کتاب داستان ویه کتاب تربیتی برات خریدم مبارکت باشه عسلم ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
0:36
شروع اولین غذای کمکی
سلام برقند عسل مامانی دیروز قبل ازاینکه ناهارمون رو بخوریم از مامان جون خواستم که برات فرنی درست کنه آخه من بلد نیستم فرنی درست کنم که مامانی هم زحمت کشیدو برات درست کرد که البته توهم دستیارش بودی تا ببینی قرار چه غذای خوشمزه ای رو نوش جان کنی مامانی قربونت بشه با این غذا خوردنت کمک به مامان جون قند عسل وظرف غذاش نوش جونت گل پسرم انقدر خوشش اومده بود که میخواست قاشقشم بخوره ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
15:37
تولدشش ماهگی
گل پسرم سلام تولد تولد تولدتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت مبارکککککککککک خوشگله مامانی تولد شش ماهگیت مبارک البته سه روز پیش بود اما جون اینترنتمون قطع بود امروز برات مینویسم ماشاا..تواین مدت پیشرفت های زیادی داشتی و حسابی شیطون شدی یاد گرفتی که میچرخی و غل میخوری اونم به شکل دایره ای واگه یه مانعی هم جلوی راهت باشه یه جیغ بنفش میزنی تو اون مانع رو از جلوی راهت برداریم یاد گرفتی که پاهای چوچولوت رو بلند میکنی و دستای نا...
نویسنده :
بابایی و مامانی
15:11
اولین نذری
گلکم سلام امسال اولین سالی بود که تو هم توشب عاشورا واسه ای پختن حلیم نذری کنارمون بودی بخاطر همین چندتا عکس از کنار دیگ ازت انداختم پدرجون امیر مهدی بغل بابایی ومامان جون ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
22:37